یکی از مسائل الاهیات مسیحی که در دوره رنسانس با چالش جدی مواجه شد چگونگی تاثیر مشیت الهی در امور جهان بود.زیرا با پیشرفت علوم تجربی و طرح نظریه تکامل و جبر علی و معلولی حاکم بر طبیعت برای دانشمندان علوم تجربی این سوال بوجود آمد که با وجود نظم ماشین وار طبیعت، آیا مجالی برای مشیت و اداره خدواند در جهان باقیست؟ زیرا یکی از باورهای کتاب مقدس نقش خداوند در امور جهان بود.
امروزه در عصر علم و تکنولوژی این مساله بیش از پیش اهمیت خودش را نشان میدهد وبشرامروز تشنهتر از دیروز به دنبال پاسخ منطقی به مساله یاد شده است در این پژوهش با طرح دیدگاه ایان باربور به روش انتقادی به این مساله پرداخته شده است مبانی فلسفی باربور با نواقصی موجه است که فلسفه اسلامی بخوبی از عهده حل این نواقص برآمده است. الاهیات باربور به تصریح خود متاثر از الاهیات پویشی وایتعهد میباشد که نقش خداوند در کنار سایر علل معنا پیدا میکند و خداوند مستقیما در هر حادثه ای دخالت نمیکند و خداوند از طریق درونی سازی نظم در هر پدیده ای وظیفه حفظ نظم را بر عهده دارد و اصولا خداوند در سطوح بالا نقش خود را ایفا میکند در فلسفه پویشی خداوند هم مثل سایر پدیدهها در صیرورت و تغییر است؛ اما در مقابل در فلسفه اسلامی به جمع میان تعالی خداوند و حضور او پرداخته میشود. یعنی برخلاف فلسفه پویشی که تغییر را در ذات خداوند جایز میداند، مبانی فلسفه اسلامی به هیچ وجه تغییر و صیرورت را در ذات خداوند نپذیرفته و خداوند را عین فعلیت و کامل میداند.